که تن به هیچ تنظیمی نمی دهند
تاق باز روی رخت بیخواب زمان دراز کشیده اند و
هی خمیازه می کشند…
دلتنگی هم آمده است خودش را
درست وسط سینه ام جا کرده است
نمی دانم چرا حرفهایم
زیر بار شعر نمی روند
دستم به جایی نمی رسد
ستاره ها
همه سهیل شده اند...!
++++
گاهی آنقدر تنها میشوم
که چیزی
به چشمانم راه نمیابد جز اشک
به قلبم?جز بی کسی
به دستانم جز خیسیو
به پاهایم جز سستی
کاش زبانم هم قادر به فریاد بود
کاش...
کاش...
کاش...
خیلی سخت است وقتی همه کنارت باشندو باز احساس تنهایی کنی
وقتی عاشق باشی و هیچ کس از دل عاشقت باخبر نباشد
وقتی لبخند می زنی و توی دل گریانی
وقتی تو خبر داری و هیچ کس نمی داند
وقتی به زبان دیگران حرف می زنی ولی کسی نمی فهمد
وقتی فریاد می زنی و کسی صدایت را نمی شنود
وقتی تمام درها به رویت بسته اس...
آن گاه دستهایت را به سوی آسمان بلند می کنی و
از اعماق قلب تنها و عاشق و گریانت بانگ برمی آوری که
« ای خدای بزرگ دوستت دارم!»
و حس می کنی که دیگر تنها نخواهی مان
| [ کلمات کلیدی ] :